من توركم ، آذری یوخ Vətən Anadır ANA çağırır bizi
| ||
|
اگرچه تأسیس حكومت صفوی را در ایران به شاه اسماعیل نسبت می
دهند، ولی در حقیقت، این جدّ او جُنید و پدر او حیدر بودند كه این حكومت قوی و پدیده
شگرف را در شرق پی افكندند و اگر مساعی تؤام با صبر و استقامت و نقشه های ماهرانه
این دو تن نبودند، شاه اسماعیل به وجود نمی آمد.[1] در واقع طریقتی را كه شیخ صفی الدین اردبیلی در قرن هفتم
هجری بنیان نهاد و به وسیله جانشینانش به ویژه جُنید و حیدر قوت بخشیده شد، پشتوانه
محكمی بر اقدامات شاه اسماعیل، مؤسس صفوی در حدود دو قرن بعد بود. لازم به ذكر است كه اغلب پیروان طریقت صفوی، پس از آناطولی ،
در قره باغ بودند. و به قول پروفسور فاروق سومر : « سر این طریقت در اردبیل آذربایجان
و بدنش در آناطولی بوده است.پیروان طریقت در ایران، بسیار كم بوده اند و بیشتر آن
ها از اردبیل، تركان قراچه داغ، اهالی طالش و از چادر نشینان قبایل قاجار و
قرامانلوی ساكن ارّان به شمار می رفته اند.»[2] جُنید و حیدر در ادامه تلاش های خود برای رسیدن به قدرت سیاسی،
هر دو در آن سوی ارس، یعنی در قره باغ، جان
خود را از دست دادند. «شیخ جُنید، حدود پائیز ۸۶۴ ﮬ. ق /۱۴۵۹ میلادی با هدف جهاد
از اردبیل رهسپار سرزمین چركس ها شد و كشتار عظیمی در گرجستان كرد. حاكم شروان (
خلیل سلطان) از اقامت جُنید در قراباغ متوحّش شد، امّا رسیدن نامه ای از شیخ جعفر
عموی جُنید كه او را یك یاغی و نه یك مرد روحانی معرّفی می كرد، تردید حمله او به جنید را از بین
برد و این قصد وقتی قوّت گرفت كه قوای كمكی جهانشاه نیز از تبریز گسیل داشته شده
بود. حاكم شروان از پایتخت خود شماخی به طرف درّه قره سو حركت كرد و جنید فرصت
فرار نیافت و نبرد شدیدی در جمادی الاوّل
۸۶۴/مارس ۱۴۶۰ رخ داد كه شیخ جنید در طی آن مورد اصابت تیری قرار گرفت و كشته شد.»
[3] صوفیان كه مقاومت جانانه ای كرده بودند، پس از كشته شدن پیشوای
خود پا به فرار گذاشتند. جسد شیخ توسّط بعضی از یاران وفادار، از میدان جنگ خارج
شد و در همان حوالی دفن گردید.... جائی كه شیخ در آن به خاك سپرده شد قوربال یا
قورنال نامیده می شد و به زودی زیارتگاه جمع كثیری از مردم شد.[4] وبه قولی : « جمعی از مردم طبر سران كه هواخواه اولاد شیخ
صفی بودند، نعش او را در قریه قوریان از توابع ولایت قبه خاك كردند و یك خاندان از
مردم طبرسران، عهده دار سرپرستی آن مزار شد. این روستا بعدها به « حضره » تغییر
نام داد.»[5] یك ماه پس از مرگ جنید، در آوریل سال 1460/۸۶۴ ﮬ. ق خدیجه بیگم
در آمِد پسری زاد كه حیدر نام گرفت. اوزون حسن، شخصا" قیمومت این جوانترین
فرد خاندان صفوی را به عهده گرفت و حیدر در پایتخت آق قویونلو رشد می كرد تا این
كه اوزون حسن، در جنگ قطعی خود با قره قویونلو ها فاتح شد و از آن پس، تبریز به جای
آمِد، مركز حكومت اوزون حسن گردید. در این زمان، شیخ حیدر نه ساله به اردبیل رفت
تا رسما" جانشین پدر خود شود. شاهزاده خانم خدیجه بیگم كه عمّه سلطان یعقوب بود، در اوایل
سال۱۴۸۸(۸۹۳ ﮬ.ق) از اردبیل به شهر قم كه زیارتگاه شیعیان است آمد و به حرمسرای سلطان
رفت تا برای پسرش حیدر، اجازه یك لشكركشی جدید را برای جنگ با چركس ها بگیرد. یعقوب
كه به سوگند پسرعمه خود دلخوش داشت به فرّخ یسار شروانشاه كه پدر زن او بود، فرمانی نوشت كه در این جهاد به حیدر كمك كند. به محض این كه خواهر اوزون حسن با این خبر به اردبیل رسید، شیخ
حیدر بدون فوت وقت، دستگاه خبری صفوی را كه از اجداد خود به ارث برده بود به حركت
انداخت. این دستگاه مجهّز به خوبی می توانست تمام موانع موجود را نادیده انگارد و
بین صدها فرسخ فاصله، بدون هیچ اشكالی ارتباط ایجاد كند. روز به روز خلیفه های او
را با اتباعشان به خصوص از مناطق طالش ( واقع در ساحل خزر ) و قره باغ ( در قفقاز)
بدو می پیوستند.[6] حیدر به ویژه علاقه مند گرفتن خون پدر از شروانشاه بود. بدین
سبب به سرعت تجهیزات لازم برای یك نبرد را تدارك دید و خود نیز كه اسلحه ساز ماهری
بود، افراد را با همیاری خویش تشویق میكرد. همچنین برای سروسامان دادن سپاه و
امور تشكیلاتی، لباس های متحدالشكلی تعیین كرد و كلاه دوازده ترك سرخ رنگی بر سرآنان
نهاد كه به كلاه حیدری شهرت یافت كه بر روی ترك ها نام ائمه منظور شده بود.اصطلاح
قزلباش، از همین كلاه سرخ رنگ متداول شد.[7] ازدیاد روزافزون مریدان، شیخ حیدر را مجبور به حركت می كرد
و جلوگیری از این حركت، حتّی به خواست او نیز ممكن نبود... جنگ با موفقیّت به پایان
رسید و با غنیمت زیاد برگشتند. سفر جنگی سال بعد نیز با همین نتیجه به پایان رسید.
بی شك این موفقیت های پی در پی ، در شهرت و ازدیاد نفوذ حیدر تأثیر فراوان داشت. شیخ حیدر در سال ۸۹۳ ﮬ. ق/۱۴۸۸ م برای بار سوّم وارد شروان
گردید. از قرار معلوم، هدف وی از این سفر نابودی شروانشاه بوده است.فرّخ یسار با
وجود كثرت و مجهّز بودن سپاهیانش، با احساس عدم توانائی در مقابل حیدر به قلعه ای [=گلستان
در قره باغ ] پناه برد و از داماد خود یعقوب بیگ آق قویونلو تقاضای كمك فوری نمود.
شیخ حیدر با اعتماد به مریدان از جان گذشتهاش ، بلافاصله با گرفتن تصمیم شجاعانهای
خود را برای جنگ با سپاهیان پسردائی خود به فرماندهی سیلمان بیگ بیژن اوغلو آماده
ساخت. صوفیان گرچه آخرین حد فداكاری خود را به خرج دادند، ولی با كشته شدن شیخ حیدر
شكست خوردند.(شعبان ۸۹۳ﮬ. ق/آگوست ۱۴۸۸ میلادی ) مریدان پس از تحمّل دومین ضربه شدید نیز متلاشی نگردیدند و
در اطراف سلطان علی از فرزندان حیدر جمع شدند.سلطان یعقوب با احساس این خطر، سه
خواهرزاده خود ( علی ، اسماعیل و ابراهیم ) را با مادرشان در قلعه استخر فارس زندانی
ساخت و آن ها در حدود چهار سال و نیم در این قلعه به سربردند. در این مدّت سلطان یعقوب[در
قره باغ] وفات یافت و در میان خاندان آق قویونلو نبرد مهلكی بر سر جانشینی سلطنت
آغاز شد. در سال ۱۴۹۲ میلادی رستم بیگ فرزند مقصود بیگ و نوه اوزون حسن، سلطنت را
به دست گرفت. وی برای مقابله با بایسنغر فرزند یعقوب بیگ و به منظور استفاده از
نفوذ مریدان سلطان علی و برادرانش، آن ها را از زندان آزاد ساخت. رستم بیگ دشمن خود بایسنغر را شكست داد، ولی در اواخر شوّال
۸۹۸ﮬ. ق/۱۳ اگوست ۱۴۹۳ میلادی گرفتار خطر جدی تر از او یعنی سلطان علی فرزند حیدر
گردید. رستم بیگ در سایه فرماندهی یكی از امیران كاردان خاندان خود به نام آیبه
سلطان توانست به راحتی شیخ جوان صفوی را یه سرنوشت بایسنغر دچار سازد.(۸۹۸ﮬ.ق/۱۴۹۳
میلادی )[8] حركت سیاسی ـ اجتماعی شاه اسماعیل، با سفر وی از لاهیجان به
جانب اردبیل شروع شد.در این سفر، تعداد قلیلی از مریدان و پیروان، او را همراهی می
كردند. همراهان شاه اسماعیل عبارت بودند از : حسین بیگ لَله، دده بیگ طالش، خادم بیگ
خلیفه، رستم بیگ قهرمانی، بیرام بیگ
قرامانی، الیاس بیگ اویغور اوغلو و قراپیری
بیگ قاجار.[9] در میان این معدود
همراهان شاه اسماعیل، بیرام بیگ قرامانی یا قرامانلو و قراپیری بیگ قاجار از قره
باغ بودند، و بنا به نوشته پروفسور فاروق سومر :« از منسوبان قرامانلوها، بیرام بیگ
و رستم بیگ از نزدیكان شیخ حیدر و شاه اسماعیل بودند. پس از تشكیل دولت صفوی، بیرام بیگ به مقام دیوان بیگی رسید.»[10] [1] ـ ریاب
خوئی – پیشگفتار كتاب تشكیل دولت ملّی در ایران – ص ۸ [2] ـ ـ پروفسور فاروق سومر – پیشین – ص ۵ و۱۷ [3] ـ دكتر مریم میراحمدیـ تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در عهد صفوی – ص ۳۳ [4] ـ والتر
هینتس – پیشین – ص ۱۰۲ [5] ـ مجله
گفتگو – شماره ۸ – تابستان ۷۴ـ ص ۱۷۷ [6] ـ ـ والتر
هینتس – پیشین – ص ۱۰۲ [7] ـ دكتر
میر احمدی – پیشین – ص ۳۸ [8] ـ پروفسور
فاروق سومرـ پیشین – ص ۱۹و۶۸ [9] ـ دكتر
مریم میر احمدی – پیشین – ص ۴۳ [10] ـ پروفسور
فاروق سومرـ پیشین – ص ۱۹و۶۸ بؤلوم لر: قره باغ در گذر تاریخ، |
Dağlıq Qarabağ (1988-1993) Xankəndi (18.09.1988) Əskəran (19.10.1991) Hadrut (19.11.1991) Xocalı (26.02.1992) Şuşa (08.05.1992) Laçın (17.05.1992) Xocavənd (02.10.1992) Kəlbəcər (3-4.04.1993) Ağdərə (07.07.1993) Ağdam (23.07.1993) Cəbrayıl (23.08.1993) Füzuli (23.08.1993) Qubadlı (31.08.1993) Zəngilan (30.10.1993) *** Azərbaycan *** |
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |